نیایش

 

 

خدایا!

مرا از خاصان ابرار و نیکان اخیار و برگزیدگان ابدالت قرار ده که جز جنت عدن برایشان نپسندیدی و جز در بلندای «عند ملیک مقتدر» شان ننشاندی و صاعقه نگاهت را بر جانشان زدی و در زیر نم نم باران، «الی ربها ناظره » طراوتشان بخشیدی و از میوه های «رضی الله » شان چشاندی و در زیر پایشان جوی های «رضوا عنه » روان کردی و بر پشتی منزل صدق، در نهان خانه کنارت اتکایشان دادی .

برگرفته از کتاب دست دعا، چشم امید (دریافتی از مناجات خمس عشره)، سید مهدی شجاعی

محصولات

محصولات مهم کشاورزی دستک
ادامه نوشته

معرفی

معرفي

دستك يكي از مناطق بسيار زيبا در سواحل درياي خزر از توابع شهرستان آستانه اشرفيه در استان سرسبز گيلان ميباشد .اين منطقه  بزرگترين مركز صيد و فروش انواع ماهيان درياي خزر از جمله ماهي سفيدوکفال و ماهيان خاوياري و بهترين و مرغوبترين برنج آستانه اشرفيه از جمله صدري حسن سرايي و هاشمي مي باشد.

 

استان گيلان - آستانه اشرفيه -بندر کياشهر- دستك

برخی از اعمال ماه ذی الحجه

ادامه نوشته

حکایت تشکر شیطان

ادامه نوشته

اندرزها و پندها پیامبران به فرزندانشان

ادامه نوشته

روش یاد دادن سوره های قرآن به خردسالان

آموزش قرآن یکی از حقوق مسلّم فرزندان است که متوجه والدین به خصوص پدران است.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: “حق فرزند بر پدر آن است که به او قرآن بیاموزد”.(۱) بر این عمل، پاداش فراوانی است.
رسول خدا(ص) می فرماید: “هیچ مردی فرزند خود را قرآن نیاموزد مگر این که خداوند پدر و مادر کودک را در روز قیامت تاج پادشاهی عطا کند و دو لباس بهشتی به آنان بپوشاند که هرگز مردم مانند آن را ندیده باشند”.(۲)
یکی از روش‏های تربیت فرزندان، تشویق به قرائت قرآن است.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: “فرزندانتان را بر سه ویژگی تربیت کنید: محبت پیامبرتان، محبت اهل بیت و قرآن”.(۳)

ادامه نوشته

وقتی آخرالزمان شود...

ادامه نوشته

جایگاه ذکر بسم الله الرحمن الرحیم در احادیث...

ادامه نوشته

عاقبت جوان هوسران

ادامه نوشته

سفری کوتاه اما آموزنده



سفری کوتاه اما آموزنده
امام باقر علیه السلام

مرحوم کلینی از عبدالله بن عطا نقل کرده است که روزی امام باقر علیه السلام به من فرمود: دو مرکب را زین کن. من یک استر و یک الاغ آماده کردم و با این اعتقاد که استر برای آن بزرگوار مناسبتر است آن را به ایشان پیشنهاد کردم. حضرت فرمود: من الاغ را برای سوار شدن خودم ترجیح می‎دهم. الاغ را به نزدیک امام بردم، رکابش را گرفتم و حضرت سوار شد. روی مرکب که قرار گرفت فرمود: حمد خدای را که ما را به اسلام هدایت کرد، قرآن را به ما آموخت و با (برگزیدن) محمد صلی الله علیه و آله بر ما منت نهاد، اَلحَمدُلله الّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقرِنین؛ «حمد خدایی را که این (مرکب) را مسخّر ما گردانید در حالی که ما خود توان مهار کردنش را نداشتیم.»
همین طور به سفر خود ادامه دادیم تا این که به سرزمینی رسیدیم. به حضرت عرض کردم: فدایت گردم، نماز! فرمود: این جا وادی مورچگان است و نماز در آن سزاوار نیست. از آن جا حرکت کردیم، به زمین دیگری رسیدیم باز به نماز اشاره کردم، فرمود: این جا هم نمکزار است و نماز در آن نیز سزاوار نیست. از آن جا نیز گذشتیم، همچنان می‎رفتیم تا این که حضرت در زمینی پیاده شد و در آن جا نمازمان را خواندیم . بعد از نماز رکاب الاغ را گرفتم، آن بزرگوار سوار شد و همان دعاها و اذکار را خواند و سپس فرمود: خدایا! مُرجئه(۱) را لعن فرما! زیرا آنان در دنیا و آخرت دشمنان ما هستند. عرض کردم: چه شد به یاد مرجئه افتادید؟ فرمود: به ذهنم خطور کرد.(۲)
اَلرَّفیقُ ثُمَّ السَّفر.(۳)
برای مسافرت ابتدا رفیق راه بجویید آنگاه سفر کنید.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله

پی‎نوشت‎ها:
۱- «شهرستانی» در الملل و النحل برای این واژه چهار گروه ذکر کرده که یک گروه از خوارج می‎باشند. وی برای «ارجاء» دو معنا ذکر کرده است:
الف) تأخیر، که بنابراین معنا وجه نامگذاری این گروه یا برای این است که معتقدند عمل از نیت مؤخر است و حق تقدم و اولویت با نیت است و یا بدین جهت است که علی علیه السلام را از درجه اول به درجه چهارم تنزل می‎دهند و وی را مؤخر می‎دانند.
ب) معنای دوم ارجاء، امیدوار ساختن است. اطلاق نام مرجئه بر گروهی به این معنا نیز صحیح است زیرا آنها می‎گویند: با «ایمان» هیچ گناهی ضرر نمی‎زند چنانچه با «کفر» هیچ طاعتی سود ندارد.
«الملل و النحل، شهرستانی، ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی، ص ۱۷۹».
۲- روضه کافی، ج ۸، ص ۲۷۶٫
۳- مکارم الاخلاق طبرسی، ص ۲۵۱٫
منبع:

جلوه‎های تقوا، ج ۳، محمدحسن حائری یزدی . 

داستانهای کوتاه وآموزنده

 

داستان کوتاه “دسته گل پیرمرد”

پیرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود . دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت. وقتی به ایستگاه رسیدند، پیرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت: می دانم از این گل ها خوشت آمده است. به زنم می گویم که دادم شان به تو. گمانم او هم خوشحال می شود. دختر جوان دسته گل را پذیرفت و پیرمرد را نگاه کرد که از پله‏های اتوبوس پایین می رفت و وارد قبرستان کوچک شهر می شد.

داستان کوتاه “مداد سفید”

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند…به جز مداد سفید…هیچ کسی به او کار نمی داد…همه می گفتند: “تو به هیچ دردی نمی خوری” …یک شب که مداد رنگی ها…توی سیاهی کاغذ گم شده بودند…مداد سفید تا صبح کار کرد…ماه کشید…مهتاب کشید…و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد…صبح توی جعبه ی مداد رنگی…جای خالی او…با هیچ رنگی پر نشد.

ادامه در لینک زیر

ادامه نوشته

درباب امام زمان عج

ادامه نوشته

وسوسه شیطان، نعمت و رحمت است!

ادامه نوشته

چشم زخم از منظر قرآن کریم

 
ادامه نوشته